شرلوک هولمز و یک پند مدیریتی


شرلوک هولمز و یک پند مدیریتی

بابک بهی
شرلوک هولمز و دکتر واتسون در سفر بودند و شب را باید در خارج از شهر می‌گذراندند. آنان پس از خوردن شام به چادرشان رفتند و خوابیدند. چند ساعت بعد هولمز بیدار شد و با زدن آرنج به پهلوی دوست وفادارش او را بیدار کرد و گفت: واتسون به آسمان نگاه کن و بگو چه می‌بینی؟
واتسون خواب‌آلود گفت: میلیون‌ها ستاره، اینکه بیدار کردن نداشت. 
هولمز پرسید: دیدن این همه ستاره به تو چه می‌گوید؟
واتسون پس از کمی فکر کردن گفت: از جنبه ستاره‌شناسی به من می‌گوید میلیون‌ها کهکشان و میلیاردها ستاره در جهان وجود دارد. از نظر طالع‌بینی به من می‌گوید که زحل در برج اسد است. از نظر زمان‌سنجی می‌گوید ساعت تقریبا 3 و ربع است. از نظر هواشناسی هم حدس می‌زنم که فردا روز قشنگی خواهد بود، حالا اجازه هست بخوابم؟ راستی حالا خودت بگو به نظر تو ستاره‌ها چه می‌گویند؟
هولمز پاسخ داد: واتسون کم‌عقل! دزدها چادرمان را دزدیده‌اند. 

حکایت، حکایت ماست 
برخی مدیران ما هم میلیون‌ها ستاره را می‌بینند، میلیون‌ها کهکشان را می‌بینند، از طالع‌بینی سررشته دارند، کارسنجی و زمان‌سنجی را می‌شناسند و حتی آب و هوای یک ماه آینده را نیز پیش‌بینی می‌کنند. اما کارخانه آنها ورشکسته است! اکنون پرسش این است که مدیران برتر دنیا به چه نکاتی توجه دارند و چه می‌کنند؟
شاید بتوان این‌گونه نتیجه‌گیری کرد که برای تصمیم‌گیری خردمندانه، فهم و خرد اینکه چه چیز هم‌اکنون باید مورد توجه قرار گیرد، شایسته توجه است. 

از خوب به عالی
جی‌.ام. کالینز کتابی نوشته با نام «از خوب به عالی» که دو ناشر، این کتاب را به فارسی برگردانده‌اند. کالینز در این کتاب به این پرسش زیبا پاسخ می‌دهد که چرا برخی شرکت‌ها جهش می‌کنند و برخی خیر و نمونه مورد بررسی‌، شرکت‌های ممتازی هستند که حداقل 15 سال این وضعیت برتر را حفظ کرده بودند. او تمام مطالب این شرکت‌ها را طی 50 سال گذشته جمع‌آوری کرد و به نکات خواندنی و البته پیاده‌کردنی دست یافت. جالب است که این پژوهش پنج سال به طول انجامید. او می‌نویسد: در این بررسی همیشه پرسش ما این بود: تفاوت در چیست؟
و این گونه نتیجه‌گیری می‌کند که وقتی چراغ‌ها روشن شد و درون این گونه کسب‌وکارها به روشنی پیدا شد، از آنچه یافتیم شگفت‌زده شدیم. برای نمونه دریافتیم که: 
1) در حقیقت مدیران نامداری که از بیرون شرکت آمده و به اداره امور می‌پرداختند، نقشی در رساندن شرکت از مرحله خوب به عالی نداشتند و در میان شرکت‌های رهسپار تعالی (10 شرکت از هر 11 شرکت) از درون خود شرکت به مدیریت رسیده بودند. 
2) او می‌نویسد ما با هیچ روش سازمان‌یافته‌ای مواجه نشدیم که نشان دهد بین مزایای دریافتی مدیران و عملکرد آنها در جهت رساندن شرکت از مرحله خوب به عالی ارتباطی وجود داشته باشد. یافته‌های ما این مطلب را که ساختار پاداش مدیریت، محرک اصلی عملکرد شرکت‌ها است، رد می‌کند. 
3) جالب است که بسیاری از شرکت‌های پیشرو در میان صنایع موفق نبودند و برخی از آنان حتی در صنایع بسیار ضعیفی قرار داشتند. در هیچ‌یک از موارد با شرکتی مواجه نشدیم که به‌طور ناگهانی و برق‌آسا جهش کرده باشد. عالی بودن، محصول شرایط و موقعیت نیست. 
4) فهمیدیم که برنامه‌ها به خودی خود شرکت‌های عالی را از کسب‌وکارهای هم‌تراز آنها مجزا نمی‌کرد. هر دو گروه از این شرکت‌ها استراتژی‌های خوبی داشتند و هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم کسب‌وکارهای عالی به نسبت کسب‌وکارهای هم‌تراز زمان بیشتری را صرف تصمیم‌گیری استراتژیک و بلندمدت می‌کنند. 
5) شرکت‌های برتر تنها در فکر این نبودند که برای رسیدن به مرحله عالی چه کارهایی را باید انجام دهند، بلکه به این نکته نیز توجه داشتند که از انجام کدام کارها باید دوری یا آنها را متوقف کرد. 
6) تکنولوژی و تغییرات مبتنی بر آن، در واقع هیچ نقشی در ایجاد یک تحول برای رسیدن به مرحله عالی ندارد. زیرا تکنولوژی می‌تواند تحول را سرعت دهد، اما نمی‌تواند آن را پدید آورد. 
7) ادغام شدن با شرکت‌ها یا خرید آنها در حقیقت هیچ تاثیری در برانگیختن تحولی از مرحله خوب به عالی ندارد. زیرا ادغام دو شرکت متوسط هرگز یک شرکت عالی ایجاد نمی‌کند. 
8) شرکت‌های رهسپار تعالی توجه چندانی به تغییر مدیریت، ایجاد انگیزه در افراد یا ترغیب آنها برای مشارکت، نشان نمی‌دادند، زیرا تحت شرایط مطلوب مشکلات مربوط به امور مدیریتی، ترغیب به مشارکت افراد، ایجاد انگیزه و تغییر، در حد وسیعی از میان می‌رود. 
9) شرکت‌های رهسپار تعالی هیچ وقت عنوان تبلیغ، ضیافت ناهار یا برنامه‌ای برای نشان دادن تحولات خود نداشتند. در واقع برخی از آنها می‌گویند تا مدتی از حجم تغییرات خود بی‌اطلاع بودند و تنها وقتی که عملکردهای خود را مورد بازبینی قرار می‌دادند، متوجه این موضوع می‌شدند. 
درباره کسب‌وکارهای برگزیده و برتر باید گفت متغیرهای فراوانی در پیروزی این کسب‌وکارها نقش داشته و دارد و کالینز در این پژوهش ارزشمند بیان می‌دارد که ارتقای هر کسب‌وکار از خوب به عالی امکان‌پذیر است، مشروط بر اینکه چارچوب به دست آمده از این تحقیق را آگاهانه به‌کار ببندید.

نقشه راه ثروتمندان واقعی

نقشه راه ثروتمندان واقعی

درصد قابل توجهی از افراد در طول مسیر زندگی به ثروت داشتن و ثروتمند شدن فکر، مطالعه، برنامه ریزی و در راستای دستیابی به آن حرکت میکنند. طبیعی است که سلامتی روح و جسم، کمک به دیگران و آرامش داشتن در زندگی بخش مهمی از احساس ثروتمند بودن را به انسان انتقال میدهد اما این مقاله در ارتباط با دستیابی به تمامی عناصر کسب ثروت که بخش .تکمیلی آن پول و دارایی های مادی و معنوی انسان میباشد تمرکز دارد

از اینکه نام مقاله را "نقشه راه ثروتمندان واقعی" انتخاب کردم دلیل اصلی آن بهره مندی صحیح از با ارزش ترین سرمایه انسان یعنی وقت و زمانی است که در طول مسیر زندگی آن را صرف میکنیم. فرض کنید قصد یک سفر تفریحی میکنیم و می خواهیم از آن لذت ببریم، لحظه شروع نشاط ما از تصویر کردن جایی که قصد داریم سفر کنیم شروع میشود و بدنبال آن اگر هوشمندانه تصمیم بگیریم تلاش میکنیم مسیری را انتخاب کنیم تا با لذت از مناظر و آب و هوای طول مسیر، پیوسته نشاط ما حفظ شود بنابراین با اعتقاد به درستی این نوع نگرش، قصد داریم مسیر راهی را برای ثروتمند شدن طی کنیم که در طول مسیر هم احساس ثروتمند بودن داشته .و هم دیگر پارامترهای ثروت یعنی سلامتی روح و جسم، آرامش داشتن و کمک مادی و معنوی به دیگران را مدیریت و حفظ کنیم

با توجه به مقدمه فوق، تجربیات و چکیده مطالعاتم در نقشه راه ثروتمندان واقعی علاوه بر آنچه که میدانیم به 7 اصل بسیار مهم زیر خلاصه میشود

یک: کمک کنیم تا دیگران ثروتمند شوند اگر می خواهیم ثروتمند باشیم. برای شروع حداقل خیرخواه دیگران باشیم

دو: دوستی با ثروتمندان و تحسین کردن آنها

سه: فکر مثبت+ ذکر مثبت + تصویر مثبت

چهار: سوًالات درست از خود بپرسیم تا ذهن جواب مناسب را پیدا کند

پنج: شلیک کنیم بعد هدف گیری کنیم. آماده – شلیک – نشانه

شش: تبدیل درآمد به دارایی و سرمایه

هفت: بکارگیری فرمول

در مواقع حسادت به موفقیت همکارتان چه می‌کنید؟

وقتی یکی از همکاران شما معامله بزرگی انجام می‌دهد یا هنگامی که یکی از همکارانتان برای رهبری یکی از بهترین پروژه‌ها در شرکت یا برای یک ماموریت خاص انتخاب می‌شود، چه احساسی به شما دست می‌دهد؟
قطعا پاسخ درستی که با سیاست می‌توان به این سوال داد این است که همگی خوشحال می‌شویم. موفقیت همکاران ما، نه‌تنها برای خودشان مفید است بلکه برای کل سازمان نیز دارای منفعت است. بنابراین همگی می‌توانیم موفقیت‌های به‌دست آمده را جشن بگیریم و البته بیشتر اوقات هم این کار را می‌کنیم. اما بیاید بپذیریم که بخشی از ما احساس حسادت یا ناامیدی می‌کنیم. چرا عده‌ای موفق می‌شوند و من نمی‌شوم؟ اثرات پیروزی همکارم بر شغل من چیست؟ آیا برای ادامه دادن و رقابت باید سخت‌تر کار کنم؟ آیا من هم شرایط یکسانی برای موفق شدن داشتم و از دست دادم؟
بیشتر ما سعی در سرکوب احساساتمان داریم. از نظر شخصی، آموخته‌ایم که بی‌ادبانه یا حتی یک گناه کبیره است که نسبت به دیگران حسود باشیم. از نظر سازمانی، در مورد اهمیت کار تیمی آموخته‌ایم که وقتی یکی از ما موفق می‌شود، یعنی همه ما پیروز شده‌ایم. اما واقعیت این است که این «اصول اخلاقی» گاهی مخالف ماهیت بشری است. 
همه ما، در برخی زمینه‌ها، خودشیفته‌ایم، مثل مردمان یونان باستان که عاشق عکس خود می‌شدند. همگی می‌خواهیم ابتدا بر موفقیت خودمان تمرکز کنیم و وقتی پیشرفت نکردیم یا شناخته نشدیم یا جایزه نگرفتیم، گمان می‌کنیم که لیاقت ما بیشتر از این بود.
بیشتر اوقات این احساسات اشتباه نیستند. خصوصا زمانی که به ما القا می‌کنند سخت‌تر کار کنیم و عملکردمان را بهبود ببخشیم. اما مثال‌هایی وجود دارد که این احساسات قوی می‌توانند خودآگاه یا ناخودآگاه موجب عکس‌العمل‌هایی از سوی ما شوند. برای مثال، مدتی قبل، یکی از بهترین تولیدکنندگان یک شرکت خدمات حرفه‌ای استعفا داد، چون همکارانش می‌ترسیدند که او «بزرگ‌تر از یک اسم» شود و بنابراین از ارسال ارجاعات به وی جلوگیری و درباره او با مشتریان بدگویی می‌کردند. به‌طور مشابه، در یک شرکت تولیدی، برنامه فروش ویژه یکی از محصولات باعث مشکلات روحی در تیم ‌شد چون بسیاری از آنها احساس می‌کردند که سزاوار ارتقا یا افزایش حقوق بیشتر از این بودند.
دشوار است بدون اینکه به خودتان فکر کنید، دیگران را تشویق و تحسین کنید. به علاوه، گاهی افراد موفق بدون اینکه قصد تحقیر یا خودبینی داشته باشند، موجب چنین عکس‌العمل‌هایی می‌شوند یا مدیریت به‌طور غیرعمدی با انتخاب افرادی که واقعا سزاوار آن نیستند یا با دادن مزایای ناعادلانه، بین بقیه بدبینی ایجاد می‌کنند. البته مدیران باهوش، سعی می‌کنند با توزیع عادلانه فرصت‌ها، دادن محدوده مشخصی از وظایف به افراد و ایجاد شناخت در مورد دستاوردهای قابل سنجش، از این مسائل جلوگیری کنند.
بنابراین زمانی که موفقیت همکارتان را می‌بینید و از شادی بالا و پایین نمی‌پرید، چه باید بکنید؟ سه راهنمایی ساده وجود دارد:
1. حقیقت را بپذیرید که همه ما احساس درهمی درباره موفقیت افراد داریم. مقداری ناامیدی یا حسادت از شما انسان بدی نمی‌سازد. این تنها به آن معنی است که شما یک انسان هستید.
2. نسبت به اینکه آیا احساسات منفی‌تان قابل توجیه است یا باید مورد توجه قرار گیرد، دقیق باشید. اگر واقعا شرایط نامساعد است یا طرفداری‌هایی صورت می‌گیرد، پس به گفت‌وگوی سازنده با مدیرتان یا همکارتان یا مسوول منابع انسانی شرکت فکر کنید. بیندیشید که چگونه دستاورد فرد دیگری می‌تواند برای شما انگیزه باشد. از آنچه او انجام داده، چه چیزی می‌توانم یاد بگیرم؟ چه باید بکنم تا در آینده شناخته شوم و جایزه بگیرم؟
3. یک نفس عمیق بکشید و به همکارتان «تبریک» بگویید.
شاید همه ما نتوانیم همیشه برنده باشیم، اما می‌توانیم بخشنده باشیم و یاد بگیریم که چگونه موفقیتی را با هم جشن بگیریم. این موفقیت‌ها ممکن است جالب باشد و تیم را قوی‌تر کند.